راهبردهاي مختلف انتخاب سهام

دکتر کدخدايي
سوتيترها:
- صنعتي که شرکت در آن فعاليت مي‌کند – و به تبع آن رقيبان يک شرکت – نيز عوامل مهمي براي تعيين وضعيت يک شرکت هستند
- سهم از بازار يک شرکت به طور مستقيم بر تداوم فعاليت يک شرکت تأثير دارد. هر چه سهم از بازار يک شرکت بيشتر باشد، عرصه بر رقيبان تنگ‌تر خواهد شد
- يک شرکت "با ارزش" شرکتي است که قيمت سهام آن به ارزش واقعي آنها نزديک باشد. اين شرکت نقطه مقابل شرکت "در حال رشد" است که قيمت سهام آن با ارزش واقعي آن تفاوت نسبتاً زيادي دارد
- سرمايه‌گذاران لحظه‌اي نيز بيشتر به دنبال شرکت‌هايي هستند که رشد آنها بالاست. در واقع آنها شرکت‌هايي را مي‌پسندند که تغيير مي‌کنند، زيرا تغيير شرکت باعث تغيير قيمت سهم نيز مي‌شود
برداشت:
در اين مقاله راهبردهاي انتخاب سهام به طور مختصر بيان شده و سعي شده است با توجه با سلايق و ترجيحات افراد مختلف، راهبردهاي متناسب و مطلوب بيان شود. نقاط قوت و ضعف هر راهبرد نيز به طور مختصر توضيح داده شده است.
البته يکي از نکات مهمي که نويسنده به آن توجه نکرده است، عوامل بيرون از بازار مالي بود که قيمت سهام را تحت تأثير قرار مي‌دهند و شايد توجه به اين عوامل به عنوان يکي از راهبردهاي ديگر انتخاب سهام مطرح شود. عواملي مانند جنگ، بحران‌هاي سياسي و اقتصادي، حوادث غير مترقبه، تغييرات در بازارهاي ديگر مانند بازار نفت و طلا، و حتي برخي شرايط اجتماعي به شدت بازار سهام را تحت تأثير قرار مي‌دهند و افراد با توجه به عوامل بيرون از بازار مي‌توانند در پيش‌بيني قيمت سهام موفق‌تر باشند.
به طور کلي هر کسي مايل به سرمايه‌گذاري در سهام شرکت‌ها باشد، بايد راهبرد مشخصي براي انتخاب سهم داشته باشد. هر چند يک راهبرد خاص را نمي‌توان براي همه افراد و همه حالات به کار برد، زيرا هم افراد سلايق و ويژگي‌هاي مختلفي دارند و هم شرايط در زمان‌هاي مختلف متفاوت است، ولي به هر حال اين راهبردها براي راهنمايي افراد در انتخاب سهام مهم است. حتي گاهي يک سرمايه‌گذار ممکن است ترکيبي از اين راهبردها را انتخاب کند.
در هر راهبرد لازم است که به عوامل ويژه‌اي توجه شود. ما در اين‌جا 8 راهبرد عمده را براي انتخاب سهام توضيح مي‌دهيم. 
اين راهبرد براي انتخاب سهام عبارتند از:
1- تحليل‌هاي کيفي (Qualitative Analysis)
2- تحليل‌هاي کمي (Quantitative Analysis)
3- سرمايه‌گذاري با توجه به "ارزش سهام" (Value Investing)
4- سرمايه‌گذاري با توجه به "رشد شرکت‌ها"  (Growth Investing)
5- سرمايه‌گذاري لحظه‌اي(Momentum Investing)
6- راهبرد CANSLUM
7- سرمايه‌گذاري براي درآمد (Income Investing)
8- راهبرد GSRP
حال به تشريح هر يک از اين راهبردها مي‌پردازيم:
تحليل‌هاي کيفي:
براي بررسي يک شرکت بايد به هر دو جنبه کمي و کيفي آن توجه کرد. تنها ارقام و اطلاعات عددي بيانگر وضعيت يک شرکت نيستند، بلکه عوامل کيفي نيز عوامل تعيين کننده‌اي هستند. بنابراين براي انتخاب سهم يک شرکت توجه به عوامل کيفي مي‌تواند يک راهبرد باشد.
معمولاً موفقيت شرکت‌ها، از مطلوب بودن شرايط کيفي آنها ناشي مي‌شود. مديريت، صنعت، رقيبان، نام تجاري و ... هر يک به نوبه خود شرکت و در نتيجه سهام شرکت را تحت تأثير قرار مي‌دهند.
ثبات مديريت نشان دهنده موفقيت شرکت‌هاست. اگر چه همه کارکنان در اداره شرکت نقش دارند، اما تصميم گيرنده نهايي مديران هستند. براي مثال مديريت شرکت جنرال موتورز – که سهام آن از سال 1892 تاكنون به 4602 برابر رسيده است – به مدت 20 سال به عهده "جک ولش" بود و اين ثبات مديريت در موفقيت جنرال موتورز بي‌تأثير نبوده است. در واقع شرکتي که مدام مديريت آن تغيير کند، نشان دهنده اين است که با بحران مواجه است.
صنعتي که شرکت در آن فعاليت مي‌کند – و به تبع آن رقيبان يک شرکت – نيز عوامل مهمي براي تعيين وضعيت يک شرکت هستند. در بعضي صنايع مانند صنايع غذايي به دليل نياز کمتر به سرمايه ورود رقيبان به آساني صورت مي‌گيرد و در نتيجه شرکت در اين صنايع با رقيبان زيادي روبه‌رو است. بر عکس در برخي صنايع مانند اتومبيل‌سازي به دليل سرمايه زياد ورود رقيبان بسيار دشوار است و در نتيجه شرکت‌هايي که در اين صنايع فعاليت مي‌کنند، داراي رقيبان کمتري هستند.
سهم از بازار يک شرکت به طور مستقيم بر تداوم فعاليت يک شرکت تأثير دارد. هر چه سهم از بازار يک شرکت بيشتر باشد، عرصه بر رقيبان تنگ‌تر خواهد شد.
نام تجاري يک شرکت نيز براي ارزيابي يک شرکت مهم است. يک نام تجاري معروف و محبوب مي‌تواند ميليون‌ها دلار سرقفلي ايجاد کند. حتي برخي شرکت‌ها از چند نام تجاري مختلف استفاده مي‌کنند تا اگر ريسک از بين رفتن اعتبار نام تجاري را کاهش دهند و در صورتي که مشکلي براي يک نام تجاري پيش بيايد، از طريق نام‌هاي ديگر جبران شود.
2- تحليل‌هاي کمي
همان طور که گفته شد، براي تعيين وضعيت يک شرکت بايد به هر دو جنبه کمي و کيفي آن توجه شود. اصولاً راهبرد 1 و 2 مکمل هستند و بايد با هم مورد استفاده قرار گيرند. در کنار عوامل کيفي، بررسي عوامل کمي يک شرکت مانند فروش، هزينه، درآمد، تعداد محصول، حجم توليد، نسبت‌هاي مالي و ... نيز ضروري به نظر مي‌رسد. 
ارزيابي يک شرکت با استفاده از عوامل کمي يک از روش‌هاي معمول و مهم است؛ اما معايبي هم دارد. در واقع اعداد همه چيز نيستند. اطلاعات کمي نشانه‌هاي خوبي از وضعيت شرکت هستند، ولي نبايد تنها به آنها اتکا کرد، زيرا محاسبات و نسبت‌ها به شدت تحت تأثير عوامل بيروني مانند تورم، زمان و ... هستند.
دو عامل کمي که بسيار مورد توجه سهامداران قرار مي‌گيرند، سود هر سهم و رشد سود سالانه است. البته اين به معناي آن نيست که به ساير اطلاعات و نسبت‌ها نبايد اهميت داده شود؛ بلکه همه آنها مي‌توانند مهم باشند.
افراد براي استفاده از اين نسبت‌ها بايد معيارهاي مشخصي داشته باشند و نسبت به خوب يا بد بودن آنها قضاوت کنند. مثلاً ممکن است يک شخص شرکت‌هايي را براي سرمايه‌گذاري انتخاب کند که رشد سود سالانه آنها حداقل 20 درصد باشد، در صورتي که شخصي ديگر با رشد سود سالانه 15 درصد قانع شود.
به هر حال تجزيه و تحليل‌هاي اساسي شامل تحليل‌هاي کمي و کيفي براي سرمايه‌گذاراني مفيد است که قصد سرمايه‌گذاري بلند مدت داشته باشند. براي سرمايه‌گذاراني که به قصد "سهم بازي" وارد بورس مي‌شوند، اين روش چندان سودمند نيست.
3- سرمايه‌گذاري با توجه به ارزش
"سرمايه‌گذاري با توجه به ارزش"، به اين معني است که سرمايه‌گذاران هنگام انتخاب سهام به ارزش دفتري آنها توجه مي‌کنند و سهمي را انتخاب مي‌کنند که قيمت آنها به ارزش دفتري آنها نزديک باشد.
در واقع يک شرکت "با ارزش" شرکتي است که قيمت سهام آن به ارزش واقعي آنها نزديک باشد. اين شرکت نقطه مقابل شرکت "در حال رشد" است که قيمت سهام آن با ارزش واقعي آن تفاوت نسبتاً زيادي دارد.
در اين راهبرد، سرمايه‌گذار سهامي را مي‌خرد که نسبت قيمت هر سهم به سود هر سهم (P/E) آنها پايين باشد. در واقع "سرمايه‌گذار ارزشي" دنبال شرکت‌هايي است که رشد فروش و درآمد آنها ثابت است، ريسک بالايي ندارند و سهام آنها به نسبت سودشان "گران" نيست.
البته "گران" بودن و "ارزان" بودن سهام با توجه به ارزش دفتري آنها تعيين مي‌شود، نه با توجه به قيمت ساير سهام موجود در بازار. يعني ممکن است يک سهم در مقايسه با ساير سهام در بازار قيمت بالايي داشته باشد، ولي در مقايسه با ارزش دفتري "ارزان" و قيمت آن به ارزش واقعي آن نزديک باشد. اين واقعيت متأسفانه کمتر مورد توجه سرمايه‌گذاران قرار مي‌گيرد. 
* نکات قابل توجه در اين راهبرد عبارتند از:
- پايين بودن قيمت سهام ممکن است به دلايلي باشد که ما از آنها بي‌خبر هستيم. بايد بسيار دقت کرد.
- بايد از خريد سهامي که ريسک بالايي دارند، پرهيز شود.
- سهام ممکن است بعد از مدت طولاني ارزش واقعي خود را نمايان کنند. 
4- سرمايه‌گذاري با توجه به رشد
اين راهبرد به مفهوم سرمايه‌گذاري در شرکت‌هاي در حال رشد است؛ شرکت‌هايي که به اصطلاح "جوان" هستند و هنوز ظرفيت رشد دارند. شرکت‌هاي کامپيوتري نمونه بارزي از اين نوع شرکت‌ها هستند. 
اين راهبرد طرفداران فراواني دارد، زيرا به موازات رشد شرکت‌ها، قيمت سهام آنها نيز افزايش مي‌يابد. اما از طرفي، اين سهام ريسک بالايي هم دارند.
در اين راهبرد، سرمايه‌گذار به نسبت سود هر سهم (EPS) بيشتر توجه مي‌شود. يعني براي سهامدار مهم است که هر سهم يک شرکت چه قدر سودآور بوده است. در واقع EPS رشد واقعي شرکت را مشخص مي‌کند. بر فرض مثال، اگر درآمد يک شرکت در يک سال 40 درصد رشد کرده باشد؛ در وهله اول به نظر مي‌رسد که رشد خوبي داشته است. اما اگر فرض کنيم در همان سال شرکت سهام خود را به دو برابر افزايش داده باشد، در واقع رشد سود هر سهم فقط 2 درصد بوده است. به هر حال تعيين رشد EPS خوب و مطلوب نيز در موارد مختلف فرق مي‌کند. ممکن است براي يک شخص، اگر رشد EPS بيشتر از 15 درصد باشد، مطلوب به نظر برسد، اما شخص ديگري انتظار رشد 20 درصد را داشته باشد. همچنين در صنايع مختلف، رشد EPS متفاوت است.
بايد توجه داشت که روند رشد شرکت‌ها ثابت نيست. ممکن است بعضي شرکت‌ها در يک دوره رشد خوبي داشته باشند، اما در دوره ديگر با بحران مواجه شده و رشد آنها متوقف شود و اين باعث افزايش ريسک مي‌شود.
* نکات قابل توجه در اين راهبرد عبارتند از:
ريسک آنها بالاست و قيمت آنها در بازار "سبک‌تر" از ساير سهام است و بيشتر تغيير مي‌کند.
شرکت‌هايي که رشد مي‌کنند، راي رشد به سرمايه‌گذاري مجدد سود نيازمند هستند؛ لذا اين شرکت‌ها سود کمي را تقسيم مي‌کنند. 
5- سرمايه‌گذاري لحظه‌اي
اين راهبرد اخيراً در بازارهاي مالي رواج زيادي پيدا کرده است. سرمايه‌گذاران لحظه‌اي نه دنبال سهم سنگين هستند و نه قصد سرمايه‌گذاري بلند مدت دارند. آنها بيشتر در حال حرکت و خريد و فروش هستند. اين سرمايه‌گذاران به طور لحظه‌اي خريد و فروش مي‌کنند. آنها سهام را مي‌خرند و با کوچک‌ترين تغيير قيمت آن را مي‌فروشند. حجم معاملات آنها در روز زياد است. آنها بيشتر از "تئوري سوسک" استفاده مي‌کنند. طبق اين تئوري يک خبر بد (خوب) در مورد يک شرکت، خبرهاي بد (خوب) ديگري را به دنبال خواهد داشت. همانند سوسک‌ها که اگر يک سوسک در جايي پيدا شد، نشان دهنده اين است که گروهي از سوسک‌ها در آنجا زندگي مي‌کنند. در واقع در اين راهبرد، سرمايه‌گذاران با يک خبر خوب اقدام به خريد سهم مي‌کنند و با يک خبر بد آن را مي‌فروشند.
سرمايه‌گذاران لحظه‌اي نيز بيشتر به دنبال شرکت‌هايي هستند که رشد آنها بالاست. در واقع آنها شرکت‌هايي را مي‌پسندند که تغيير مي‌کنند، زيرا تغيير شرکت باعث تغيير قيمت سهم نيز مي‌شود. يک سرمايه‌گذار لحظه‌اي براي انتخاب يک شرکت، عامل رشد سود، سياست تقسيم سد، موقعيت شرکت و قيمت سهام را در نظر مي‌گيرد.
سرمايه‌گذاري لحظه‌اي نيز ريسک بالايي دارد. علاوه بر ريسک تغيير قيمت سهام، سرمايه‌گذاران لحظه‌اي ريسک ديگري را نيز تحمل مي‌کنند. در واقع آنها بر اين باورند که بيشتر از ديگران "اطلاعات" دارند و قبل از ديگران از مسائل باخبر مي‌شوند، در حالي که ممکن است ديگران قبل از آنها از مسائل باخبر شوند و به اصطلاح دست‌شان رو شود
* نکات قابل توجه در اين راهبرد عبارتند از:
- اين يک راهبرد کوتاه مدت و پر ريسک است. انتخاب اين راهبرد مستلزم داشتن تجربه بالاست.
- نسبت P/E سهام لحظه‌اي بالاست، زيرا انتظار مي‌رود بيشتر رشد کند.
- بايد "ميل فروش" براي اين سهامداران به اندازه" ميل خريد" آنها باشد.
- بايد ريسک خود را کنترل کنيم. اين کار با انتخاب مجموعه سهام امکان‌پذير است.
راهبرد CANSLIM
اين راهبرد به وسيله "ويليام اونيل" مدير يکي از صندوق‌هاي سرمايه‌گذاري ارائه شده است. او در کتاب خود به نام "چگونه از سهام، پول بسازيم"، نحوه انتخاب، خريد و فروش سهام را توضيح داده است. اين راهبرد که هر حرف آن مخفف يکي از راهبردهاي موفق سرمايه‌گذاري در سهام است، هم سود مشهود و قابل رويت و هم جنبه‌هاي نامشهود و وضعيت کيفي شرکت را مورد توجه قرار مي‌دهد.
در واقع اجزاي تشکيل دهنده اين راهبرد عبارتند از:
- C = Current Quarterly Carnings Per Share (سود هر سهم فصل جاري)
رشد سود هر سهم فص جاري حداقل بايد 18 تا 20 درصد باشد. 
- A = Annual EPS 0(سود هر سهم سالانه)
سود بايد حداقل در 5 سال گذشته رشد معني داري داشته باشد. 
- N = New Things (چيزهاي جديد)
کليه اتفاقات جديد مانند تغيير مديريت، محصول جديد، راهبردهاي جديد و ... بايد مورد توجه قرار گيرد. در واقع اين همان تجزيه و تحليل کيفي است.
- S = Share Outstanding (انتشار سهام)
هر چه تعداد سهام منتشر شده کمتر باشد، بهتر است. شرکت‌هاي "پير" با سرمايه عظيم چندان مطلوب نيستند.
- L = Leaders (پيشروان)
بهتر است سهام شرکتهايي که در بازار رقابت پيشرو هستند، خريداري شود.
- I = Institutional Sponsorship (شرکت تضمين کننده)
سهامي که داراي يک تضمين کننده (علاوه بر شرکت صادر کننده) باشند، بهتر هستند.
- M = THE General Market (بازار)
شاخص بازار يک از ابزارهاي مهم براي تجزيه و تحليل موقعيت يک سهم در بازار است.
به هر حال بايد وضعيت عمومي بازار را بشناسيم تا در مورد يک سهم قضاوت کنيم.
اين راهبرد کامل‌ترين روش براي انتخاب سهام است. تجربه نشان داده است کسي که عوامل ياد شده را با هم مدنظر قرار دهد، در سرمايه‌گذاري موفق مي‌شود. اين راهبرد در واقع ترکيبي از راهبردهاي قبلي را در بر مي‌گيرد.
* نکات قابل توجه در اين راهبرد عبارتند از:
- اين راهبرد براي افراد با سليقه‌هاي متفاوت، قابل استفاده است.
- براي انتخاب اين راهبرد بايد همه اجزاي آن با هم مورد توجه قرار گيرد.
- موفقيت اين راهبرد در 50 سال گذشته به اثبات رسيده است. 
 – به هر حال همانند همه راهبردها، اين راهبرد نيز براي همه زمانها مناسب نيست.
7- سرمايه‌گذاري براي درآمد
همان‌طور که از اسم اين راهبرد پيداست، هدف سرمايه‌گذار کسب درآمد ماهانه فصلي يا ساليانه است. بنابراين سرمايه‌گذاراني که اين راهبرد را انتخاب کرده‌اند، معمولاً اوراق قرضه، سهام ممتاز و سهام عادي را انتخاب مي‌کنند که سود بيشتري بدهند. بنابراين سراغ شرکت‌هاي "پير" که ديگر ظرفيت رشد ندارند، مي‌روند. زيرا اينگونه شرکت‌ها نيازي به سرمايه‌گذاري مجدد سود ندارند و لذا آن را تقسيم مي‌کنند. اين سرمايه‌گذاران به نسبت بازده سود سهام توجه ويژه‌اي دارند. بازده سود سهام از تقسيم سود سالانه هر سهم بر قيمت هر سهم به دست مي‌آيد. شاخص بازده سود سهام در بازار 2 تا 3 درصد است، ولي "سهامداران درآمدي" انتظار دارند اين بازده براي سهام آنها حداقل 5 تا 6 درصد باشد. ولي، نکته مهمي كه وجود دارد، اين است که "سود تقسيم شده" همه چيز نيست؛ زيرا تقسيم سود بيشتر، باعث مي‌شود تا سود کمتري براي سرمايه‌گذاري مجدد در شرکت باقي بماند. اگر در شرکت فرصتي براي رشد باشد و سود تقسيم شود، ما با هزينه "فرصت از دست رفته" مواجه خواهيم بود. به هر حال سهام تنها راه کسب بازده نيست، بلکه اوراق قرضه دولتي و اوراق قرضه شرکت‌هاي معتبر که به صورت کوپني بهره مي‌پردازند نيز يکي ديگر از منابع کسب بازده به شمار مي‌رود؛ که البته اين اوراق از معافيت مالياتي نيز برخوردار هستند.
اين راهبرد نيز خالي از ريسک نيست، زيرا سهام شرکت‌هايي که سود بيشتري تقسيم مي‌كنند و لذا کمتر رشد مي‌کنند، همواره با ريسک کاهش قيمت روبه‌رو هستند. به علاوه سود سهام بر خلاف اوراق قرضه تضمين شده نيست. همچنين سود سهام همانند حقوق و دستمزد شامل ماليات 20 تا30 درصد هستند.
* نکات قابل توجه در اين راهبرد عبارتند از:
- کساني که اين راهبرد را انتخاب مي‌کنند مي‌توانند ترکيبي از اوراق قرضه، سهام ممتاز و سهام عادي را انتخاب کنند.
- نبايد فقط بازده سود سهام را مورد توجه قرار داد، بلکه بايد ساير نسبت‌هاي مالي شرکت‌ها نيز مورد توجه قرار گيرد.
- بر "سود سهام" در مقايسه با "درآمد حاصل از خريد فروش سهام" ماليات بيشتري وضع مي‌شود.
- اين راهبرد نيز هميشه مطلوب نيست. هميشه بايد ترکيبي از اين راهبرها مورد توجه قرار گيرد.
8- راهبرد رشد در قيمت معقول GARP = Growth At Reasonable Price))
اين راهبرد در واقع ترکيبي از راهبرد "سرمايه‌گذاري از روي ارزش" و "سرمايه‌گذاري با توجه به رشد" است. در اين راهبرد سهام‌دار به رشد بالقوه سهام توجه مي‌کند اما از ميان آنها سهامي را انتخاب مي‌کند که داراي قيمت معقولي باشد. همانطور که گفته شد سرمايه‌گذار ارزشي دنبال سهام مي‌گردد که قيمت آنها در مقابل ارزش دفتري آنها پايين باشد. سرمايه‌گذار درآمدي نيز سهامي را انتخاب مي‌کند که سريع‌تر از ساير سهام رشد مي‌کند؛ ولي سرمايه‌گذاراني که GARP را انتخاب کرده باشد، در واقع در ميان اين دو حد عمل مي‌کنند. يعني آنها دنبال شرکت‌هايي که قيمت آنها به ارزش واقعي‌شان بسيار نزديک است نيستند؛ در عوض شرکت‌هاي داراي رشد بسيار بالا را نيز نمي‌پسندند.
در اين راهبرد سهامداران بيشتر به روند رشد و قيمت سهام توجه مي‌کنند و معمولاً جزييات کيفي يک شرکت برايشان اهميت ندارد. اين سهامداران از نسبت PEG (رشد قيمت هر سهم نسبت به سود هر سهم) استفاده مي‌کنند. آنها سهامي را انتخاب مي‌کنند که نسبت PEG آنها کمتر از 1 باشد. اگر اين نسبت بيشتر از يک باشد نشان مي‌دهد که شرکت رشد بالايي دارد و در اين راهبرد شرکت‌هي با رشد بالا مطلوب نيستند.
هر چند در وهله اول اين راهبرد مطلوب به نظر مي‌رسد، اما با اين راهبرد ممکن است سرمايه‌گذار فرصت‌هاي خوب براي سرمايه‌گذاري را از دست بدهد و از سهام با رشد بالا محروم شود.
* نکات قابل توجه در اين راهبرد عبارتند از:
- اين راهبر ترکيبي از راهبرد "سرمايه‌گذاري از روي ارزش" و "سرمايه‌گذاري با توجه به رشد" است.
- از خريد سهامي که در دو طرف طيف (ارزش و رشد) قرار دارند، پرهيز کنيد.
- يعني سهام بسيار ارزان نسبت به قيمت واقعي و سهام با رشد بسيار بالا را انتخاب نکنيد.
- نسبت PEG در اين راهبرد مورد توجه قرار مي‌گيرد که بايد کمتر از 1 باشد.